Tuesday, May 30, 2006

"Osho stole my heart"

Laura says= ".... that was what my college degree was in although at Texas University i did mostly sculpturing and pottery- graduating Magna Cum Laude- big deal!!! i couldn't even get a job afterward - instead i work as a newspaper reporter, salesclerk in a discount store and worked on the shrimp-boats off of the Texas coast- and then i got a job working for the Texas Highway Dept. setting out traffic counters all over the state.. It was a great job and allow me a lot of freedom to paint meditate etc. in fact it was a stroke of luck that i was able to find Osho. But in Houston i was taking some yoga classes down off of Westimer blvd. and there was a bookstore close to the yoga center and the lady who was running the store - kind of like me and she mentioned one of Osho's books and said that i should buy it and since i was starting to practice meditation i bought it mostly just to please her ( woman have so much control over us guys!) i bought two books and took them with me on my vacation down to Ecuador South America- in search i was for an enlightened being- the guy turned out to be a big egoist. Anyway the next year off to India and Osho stole my heart- 27 years ago now- the love affair continues. ...

درباره ي اوشو

درباره ي اوشو
بيشتر ما در دنياي زمان زندگي مي كنيم، در خاطرات گذشته و در انتظارات آينده.
فقط به ندرت است كه ما بعد بي زمان حال را لمس مي كنيم __ در لحظاتي از زيبايي ناگهاني، يا خطري ناگهاني،
در ديداري با معشوق و يا با غافلگيرشدن با چيزي غيرمنتظره. مردمان بسيار اندكي از دنياي زمان و ذهن __و جاه طلبي هايش و رقابت هايش__ گام بيرون مي نهند.
و شروع مي كنند به زندگي كردن در دنيايبي زماني. و از آناني كه چنين مي كنند،
فقط تعداد اندكي تجربه ي خويش را با ديگران سهيم شده اند: لائوتزوLao Tzu ، گوتام بودا Gautam Buddha ، بودي دارما Bodhidharma … يا اخيراً، جورج گرجيف George Gurdjieff ،
رامانا ماهارشي Ramana Maharshi ، جي كريشنامورتي J. Krishnamurthi … اينان توسط معاصران خود، خل و ديوانه انگاشته شده اند‘ پس از مرگشان آنان را " فيلسوف" مي خوانند. و با مرور زمان به اسطوره بدل مي شوند __ نه انسان هايي با گوشت و خون، بلكه نمايندگاني اسطوره اي از ميل جمعي ما براي رشدكردن به وراي امور كوچك و پيش پاافتاده و بي معني بودن زندگي روزمره.
باگوان كسي است كه آن دري را كه به زندگي در بعد بي زماني گشوده مي شود كشف كرد. او خودش را يك "وجودگراي واقعي" true existentialist مي خواند و زندگيش را وقف برانگيختن ديگران براي كشف همان در كرد __ تا از دنياي گذشته و آينده گام بيرون نهند و دنياي جاودانگي را خودشان تجربه كنند. از اوان كودكي اش در هندوستان، روشن بود كه باگوان از قراردادهاي دنياي اطرافش پيروي نخواهد كرد.
او هفت سال اول زندگيش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادري اش گذراند، كه به او اين آزادي را داده بودند كه خودش باشد __ چيزي كه تعداد اندكي از كودكان از آن برخوردار هستند.
او كودكي منزوي بود و ترجيح مي داد ساعت هاي طولاني نزديك درياچه در سكوت بنشيند
و يا محيط اطرافش را به تنهايي اكتشاف كند. او مي گويد كه مرگ پدربزرگ مادري اش تاثيري عميق بر زندگي درونش گذاشت
او را برانگيخت تا آن زندگي بدون مرگ را كشف كند.
تا زماني كه به پدر و مادر خودش و خانواده ي درحال رشدشان بازگشت و وارد مدرسه شد،
آنقدر وضوح يافته بود و ريشه هايش در خويشتن محكم شده و آنقدر شهامت يافته بود
تا هرگونه اقدام بزرگ ترها را براي شكل دادن زندگيش طبق ميل آنان، و اينكه او چگونه بايد باشد را به چالش بخواند. او هرگز از مبارزه و جدل خجالت نمي كشيد.
براي باگوان، حقيقت قابل سازشكاري نيست، يا اينكه اگر باشد، ديگر حقيقت نيست.
و حقيقت يك تجربه است و نه يك باور. او هرگز از مردم نمي خواهد كه گفته هايش را باور كنند،
بلكه در عوض آزمايش كنند و خودشان ببينند كه چيزي كه مي گويد درست است يا نيست.
و در عين حال، او براي يافتن راه ها و وسايلي براي افشاي طبيعت باورها___
فقط تسليت هايي براي آرام كردن نگراني هاي ما در برابر ناشناخته،
و موانعي براي روياروشدن با واقعيت اسرارآميز و كشف نشده __ بسيار بي رحم است.
پس از به اشراق رسيدنش در بيست و يك سالگي، باگوان تحصيلات دانشگاهي اش را تمام كرد
و هفت سال به تدريس فلسفه در دانشگاه جبل پور پرداخت.
در همين اوقات، به سراسر هند سفر كرد و با سخنراني هايش رهبران مذهبي سنتي را در مناظرات عمومي
به چالش فراخواند و با مردماني متفاوت، با تمام شيوه هاي زندگي گوناگون ديدار كرد.
در اواخر دهه ي 1960 ، باگوان شروع كرد به تكميل كردن تكنيك منحصر به فرد خودش به نام دايناميك مديتيشنDynamic Meditation (مراقبه ي پويا.) او مي گويد كه انسان معاصر چنان با سنت هاي منسوخ گذشته و نگراني هاي زندگي معاصر گرانبار شده است كه پيش از اينكه بتواند اميدوار باشد كه آن وضعيت بدون فكر و آسوده ي مراقبه
راكشف كند، بايد از يك روند پاكسازي عبور كند. او در سراسر هند اردوگاه هاي مراقبه برپا كرد و براي حاضران سخنراني كرد
و شخصاً مراقبه هايي را كه تدوين كرده بود اجرا كرد.
در اوايل دهه ي 1970 نخستين افراد غربي شروع به شنيدن باگوان كردند و تعداد روزافزوني از آنان، همراه با سالكان هندي به جرگه ي "نئوسانياس" Neo-Sannyas پيوستند. در 1974 يك جمع a commune در اطراف باگوان در پونا Pune ، در هند تشكيل شده بود و آن جريان قطره قطره از بازديدكنندگان غربي، به زودي سيلي شد كه تا به امروز هم ادامه دارد.
بسياري از بازديكنندگان اوليه غربي، درمانگراني بودند كه خودشان را با محدوديت هاي روش هاي غربي روبه رو مي ديدند
و جوياي رويكردي بودند تا بتواند به ژرفاي عميق تري از روان انسان دست بيابد و آن را متحول سازد.
باگوان آنان را ترغيب كرد تا مهارت هايشان را به آن جمع هديه كنند و از نزديك با آنان كار كرد تا روش هاي درماني آنان را در فضايي از مراقبه به كار بگيرند. او گفته است كه مشكل روش هاي درماني غرب در اين است كه آن ها خودشان را مقيد مي كنند تا ذهن و عوارض آن را درمان كنند، درحاليكه شرق مدت ها پيش دريافته است كه مشكل اصلي، خود ذهن __ يا هويت گيري ما با آن است. آن روش هاي درماني مي توانند در سبكباركردن مردم از عواطف سركوب شده و ترس هايشان مفيد باشند __ همچون مراحل تخليه سازي catharsis در مراقبه هايي كه او تدوين كرده ___ و به آنان كمك كند تا خودشان را واضح تر ببينند. ولي تازماني كه ما خودمان را از مكانيسم ذهن و فرافكني هاي آن، و از خواسته ها و ترس ها رها نكنيم،
فقط از چاله اي در آمده ايم تا دوباره در چاله اي ديگر كه خودمان ايجاد كرده ايم بيفتيم. بنابراين روش هاي درماني
بايد دست در دست روند هويت زدايي و مشاهده گري، كه به نام مراقبه شناخته شده حركت كند. در پايان دهه 1970 آن جمع پونا شامل بزرگترين مركز درماني و رشد در دنيا بود و هزاران نفر از سراسر دنيا براي شركت در گروه هاي درماني و مراقبه كردن، براي نشستن در كنار باگوان در سخنراني هاي صبحگاهي اش و براي هديه كردن مهارت هاي خود به زندگي آن جمع و يا براي بازگشت به كشورهايشان و ايجاد مراكز مراقبه در آن ها، به آنجا مي آمدند.
بين سال هاي 1981 و 1985، تجربه ي زندگي در جمع در آمريكا مورد آزمايش قرار گرفت:
در زميني به وسعت 126 مايل مربع كه در يك كويرمرتفع در شرق اورگان Oregon بود. در اينجا، باگوان در دوران سكوت و انزوا از دنيا به سر مي برد___ به جز سواري روزانه اش در طبيعت اطراف. تاكيد اصلي زندگي جمع،
برپاسازي شهر راجنيش پورام Rajneeshpuram
به عنوان "واحه اي در كوير" بود. در يك زمان كوتاهي كه معجزه مي نمود،
آن جمع براي 5000 نفر خانه سازي كرد و شروع كرد به جبران ده ها سال خسارتي كه به زمين وارد شده بود__
از طريق چراي بيش از حد حيوانات ___ نهرها را دوباره جاري كرد و درياچه ها و منابع ذخيره ي آب ساخت
و يك كشاورزي خودكفا ايجاد كرد و هزاران درخت كاشت. در راجنيش پورام ، مراقبه ها و برنامه هاي درماني توسط "دانشگاه بين المللي مراقبه" International Meditation University انجام مي شد. وسايل مدرني كه توسط دانشگاه ساخته شده بود و محيط حفاظت شده ي آن،
عمق و گسترش بي سابقه اي به برنامه ها بخشيده بود كه پيش از اين ممكن نبود. دوره هاي طولاني تر و آموزش هايي خاص تدوين شده بودند تا شركت كنندگاني از قشرهاي وسيع تري را جذب كند.
از جمله شركت كنندگان كساني بودند كه پيشتر در دنيا جاافتاده بودند و مايل بودند مهارت هاي حرفه اي خودشان را گسترش بدهند و خودشان را بيشتر بشناسند. جشن ساليانه ي "روز مرشد"Guru Poornima كه در ماه آگوست برپا مي شد، بيست هزار نفر را به آنجا كشاند تا در حضور باگوان بنشينند و به او در سواري هاي روزانه اش تبريك بگويند.
ولي ايالات متحده اين تجربه ي تازه را در درون مرزهايش با مهرباني پذيرا نشد و به زودي آژانس هاي مختلف دولتي،
سازمان هاي گروه فشار كه با بودجه هاي خصوصي اداره مي شدند و مسيحيان اصولگرا نيروهايشان را به هم پيوستند
تا از ادامه ي وجود راجنيش پورام جلوگيري كنند. ساكنان آن شهروقتي كه از مرزهاي آنجا به بيرون سفر مي كردند با بدرفتاري هاي لفظي و فيزيكي مواجه بودند و خود شهر و تشكيلات مختلف آن دائماً درگير دعواهاي حقوقي و شكايت هاي قانوني بودند.
منشي خصوصي باگوان (شيلا، م.)، كه در طول دوران بازنشستگي او از زندگي عمومي، كارها را اداره مي كرد،
ويژگي هاي مخالفين را كسب كرد و با تعصبي بي رحمانه به آنان حمله مي كرد و آن جمع را با دست هاي آهنين اداره مي كرد. در حدود اين زمان، باگوان سخنراني عمومي خودش را دوباره آغاز كرد.
او توجه خودش را به مسيحيت، ارزش هاي اساسي آن همچون اطاعت و باور كوركورانه، روش هاي گناه و سركوب و تجيليات آن كه تعصب و خشونت بود معطوف كرد. او در مورد آزادي ، مسئوليت و احترام به زندگي سخن گفت. و به شدت مخالفانش را به چالش خواند تا بيايند و آن تجربه را خودشان از نزديك ببينند و به قانون اساسي خودشان احترام بگذارند.
منشي باگوان عاقبت آن جمع را ترك كرد و در پشت سر، كوهي از جرم و بدكاري برجاي نهاد:
برخي از آن جرم ها برعليه دشمنانش در بيرون بودند و بيشتر برعليه خود ساكنان جمع. ماموران محلي، ايالتي و فدرال از اين فرصت استفاده كردند تا برعليه آن شهر و ساختار جمع اقدام كنند.
آنان اتهاماتي برعليه شركت هاي گرداننده ي آن شهر وارد كردند و تهديد كردند كه تمام دارايي هاي آن شهر را ضبط خواهند كرد. باگوان دستگير و بدون وثيقه بازداشت شده بود و براي بي اعتبار ساختن او و ارتباط دادن او با جرايم منشي اش،
او را در يك هواپيماي مخصوص زندانيان در سراسر كشور كشاندند و او را در غل وزنجير بستند. .
يك سفر پنج ساعته، پنج روز طول كشيد.
در اين مدت، دو روز تمام كسي نمي دانست كه باگوان در كجاست ، حتي وكلاي اونيز از محل اقامت او بي خبر بودند . او را با نامي جعلي در يكي از زندان هاي اكلاهماOklahoma ثبت نام كرده بودند. پس از اين اقدام، يك زوال پيشرفته در سلامتي باگوان، عاقبت پزشكان را متقاعد كرد كه او در طول اقامت دوروزه اش در زندان اكلاهما مسموم شده است: احتمالاً با تاليوم thallium. بنا به توصيه وكيلش، كه از سوء قصد به جان او نگران بود،
باگوان اجازه داد كه به جرم جزيي تخلف از قوانين مهاجرت، از آمريكا اخراج شود.
او وارد يك سفر دور دنيا شد، ولي فشارهايي كه از سوي وزارت امور خارجه ي آمريكا وارد مي شد سبب شد كه بيست و يك كشور يا از ورود او كاملاً جلوگيري كنند و يا پس از يك اقامت كوتاه بدون هيچ توضيحي او را اخراج كنند. او در اواسط 1986 به هندوستان بازگشت و صدها مريد و دوست از سراسر دنيا بي درنگ به او پيوستند.
در ژانويه 1987 باگوان به پونا بازگشت و روزي دوبار سخنراني مي كرد. ظرف چند ماه، جمع پونا يك برنامه ي تمام از فعاليت هاي مختلف را اداره مي كردو
بسيار فراتر از محدوده ي سابق گسترش مي يافت. در آنجا، تسهيلاتي با استاندارهاي مدرن و تهويه ي مطبوع ___كه در آمريكا تثبيت شده بود__ ساخته شد و باگوان تاكيد كرده بود كه جمع جديد پونا بايد واحه اي در قرن بيست و يكم باشد، حتي در هند درحال توسعه. مردمان بيشتري از شرق __ به ويژه از ژاپن __ به آنجا آمدند و حضور آنان غنايي مناسب از هنرهاي درماني و رزمي را با خود آورد. هنرهاي تجسمي و نمايشي نيز شكوفا شد و همراه با اين ها،
يك "مكتب خانه ي عرفاني" School of Mysticism شكل گرفت. اين تنوع و گسترش برنامه ها در انتخاب نام "مولتيورسيتي" Multiversity توسط باگوان بازتاب يافت كه همچون چتري اين برنامه ها را فراگرفته است. و تاكيد بر مراقبه حتي رشد بيشتري كرد __ "مراقبه" زمينه ي تكرار شونده در سخنراني هاي باگوان بود و او چند تكنيك جديد " درمان هاي مراقبه گون"meditative therapies شامل "بي ذهني" No-Mind ، "رزعرفاني" The Mystic Rose و "تولد دوباره" Born Again را تدوين و معرفي كرد. در اواسط 1987، باگوان به تدريج از فعاليت هاي عمومي كناره گرفت. سلامت شكننده اش غالباً مانع مي شد تا سخنراني كند و دوران غياب او طولاني تر مي شد. در اواسط 1988، او عنصري جديد را وارد سخنراني هايش كرد: در پايان هر سخنراني، او مخاطبينش را به يك مراقبه ي سه مرحله اي هدايت مي كرد.
در آوريل 1989 او آخرين سخنراني اش را انجام داد، به پرسش ها پاسخ داد و داستان هاي ذن را تفسير كرد. در ماه هاي بعد، هروقت كه سلامتي اش اجازه مي داد، عصرها مي آمد و با مريدان و دوستانش در مراقبه اي از موسيقي و سكوت مي نشست و سپس به اتاقش مي رفت و آن گروه حاضر، يكي از نوارهاي تصويري سخنراني هايش را تماشا مي كردند.
باگوان بدنش را در 19 ژانويه 1990 ترك گفت. درست چند هفته پيش از اين تاريخ، از او پرسيده شد كه پس از رفتنش چه اتفاقي براي كار او خواهد افتاد. او گفت: "اعتماد من به جهان هستي مطلق است. اگر در آنچه كه مي گويم حقيقتي باشد، بقا خواهد يافت....
مردمي كه به كار من علاقه داشته باشند، به سادگي مشعل را حمل خواهند كرد، ولي چيزي را بر كسي تحميل نخواهند كرد....
من يك منبع الهام براي مردمم خواهم ماند. و اين چيزي است كه بيشتر سالكان احساس خواهند كرد. من مايلم آنان خودشان رشد كنند __ كيفيت هايي چون عشق، كه در حول آن هيچ كليسايي را نمي توان برپا ساخت،
كيفيت هايي چون هشياري، كه در انحصار هيچكس نيست، كيفياتي چون ضيافت،
جشن گرفتن و تازه ماندن، چشماني چون كودكان داشتن ... من مايلم مردم من خودشان را بشناسند و طبق خواست ديگران نباشند. و آن راه، در درون است...." چند ماه پيش از اينكه بدنش را ترك كند، باگوان جايگاه و ظرف حاوي خاكسترش را كه با آينه و سنگ مرمر درست شده، طراحي كرد و متن سنگ وفاتش را چنين ديكته كرد: "باگوان: هرگز زاده نشد - هرگز نمرد فقط بين 11 دسامبر 1931 تا 19 ژانويه 1990 از اين سياره ي زمين بازديد كرد."

Friday, May 26, 2006

اوشو در گفته هاي ديگرانon Osho, by others

اوشو در گفته هاي ديگران
" اوشو مرشدي به اشراق رسيده است كه با تمامي امكانات مشغول كار است
تا به انسان ها كمك كند كه از مرحله ي دشوار توسعه ي معرفت عبور كنند.
" تنگين گياتسو، چهاردهمين دالايي لاماTengin Gyatso, His Holiness The Fourteenth Dalai Lama

"نوارهاي سخنراني و كتاب هاي او به من و ميليون ها انسان ديگر در راه تكامل فردي الهام بخشيده اند.
حضور او در اينجا همچون زنگي عظيم است كه صدا مي زند
..... بيدار شويد، بيدار شويد، بيدار شويد." جيمز كابورن ، هنرپيشهJames Coburn,

"از زمان مسيح تاكنون، اوشو خطرناك ترين انسان است....آشكار است كه بسيار تاثيرگذار است، وگرنه چنين تهديدي نمي بود."
او چيزهايي مي گويد كه هيچكس ديگر شهامت گفتن آن ها را ندارد."
" من آنقدر از كتاب هاي درخشنده اش را خوانده ام كه متقاعد شوم او بزرگترين آموزگار روحاني در قرن بيستم است..... او ما را بهتر از خودمان درك كرده بود
." تام رابينز، نويسنده Tom Robbins, author of: “Even Cowgirls Get The Blues, “Still Life with
Woodpecker” and “Jitterbug Perfume” "شما فقط اوشو را نمي خوانيد، خودتان را پيدا مي كنيد.

بي ادب، فرزانه، شوخ طبع، ديوانه و در نهايت، بسيار سليم."
نشريه ي كتاب خوان، آمريكاThe Book Reader, USA

اوشو باني بيش از 650 جلد كتاب با بيش از60 ميليون واژه است. اين كتاب ها دست كم به بيش از 33 زبان مختلف و مجموعاً با بيش از 1150 عنوان به چاپ رسيده اند. كتاب هاي او تحت عنوان "غيرافسانه اي" non-fiction در سال 1988 در ايتاليا، ژاپن و كره عنوان "پرفروش ترين" را كسب كرده اند.
از سال 1976 تا 1989 تعداد هفتاد و هشت جلد از كتاب هاي او در آمريكا چاپ شده اند.

Thursday, May 04, 2006

new book of Osho in Persian

salam.... yeki az doostane aziz ketabi az Osho tarjome kardeh ast be name TAKE IT EASY, ke tafsire Haiku haye Ikyo, Zen Master ast!! lotfan inja ra bekhanid.
shad bashid................... New translation of TAKE IT EASY, by Osho, in Farsi language, read here:
Be Happy

Saturday, February 11, 2006

نقش اوشو در تکامل آگاهی انسان معاصر

fire of love= =http://newsofloving.blogspot.com/2006/02/fire-of-love.htmlآتش عشق است که اندر نی فتاد

متن زیر را در پاسخ به یکی از اعضای محترم گروه نیک اندیشان نوشتم
که چون نکاتی در مورد
عشق و اوشو در آن است در گروه ها و وبلاگ های دیگر
هم قرار می دهم. شاد باشیم و شجاع: محسن خاتمی
‏11/02/2006/ ‏14:45
(ایتالیک ها از ایشان است)

"درود فراوان بر افروزندگان و دمندگان بر این آتش مقدس ___که فقط جهل ها را می سوزاند و نه دل ها را!

تشکر از دوست عزیزی که سبب ساز این پاسخ هستند... با هم دوباره کلام ایشان را مرور می کنیم:

.......اگر دین نیازی به واسطه ندارد، پس این حضرت آقا که این حرفها را می زند اینجا چه کاره است؟ خود خداست؟ زبان خداست؟ چه کاره است؟

ایشان یکی از 1000 چهره ی مطرح و نام برده شده در تاریخ بشریت است (آچاریا راجنیش یا اوشو) که می توانید وسعت اندیشه و حوزه ی تاثیراتش را در فضای زیر تخمین بزنید (یا فقط گوگل را به نام اوشو بسرچید!)

http://radioherenow.blogspot.com بله/ اگر کسی را نمی شناسیم بهترین راه در این دوره و زمانه همان تحقیق علمی است و به دور از نسبت دادن صفات..... ایشان به قول خودش مردی معمولی و جاهل ignorantاست (به معنی نداشتن دانش!) و فقط کتاب هایش در دهه های اخیر جزو پرفروش ترین هستند و محبوبیت/مطرودیت! او در ایران هم غیرقابل انکار است زیرا زبان دل را سخن می گوید. کارش هم رساندن نور به تاریکی است.(از دیدگاه بنده البته!)

و چرا این حرفها از زبان او بیرون آمده است؟

دلیلی جز عشق و رحمت الهی نمی تواند باشد/ این را باید از خودش سوال کنید که خیلی به آن اشاره کرده است در لابه لای سخنانش/ تنها هدف او فیض رسانی یا تاریکی زدایی بوده است به گمان من/ آیا خود شما از خواندن این متن فیض نبردید؟ و ما را هم به فیض نرساندید؟

اگر برای فهم زبان دین واسطه ای نیاز نیست، پس باید همه مردم خودشان پیامبر باشند!

اتفاقا ايشان روزی گفت: نیازی نیست پیامبر شوید/ خودتان پیام باشید./ بله او خودش یک پیام بود برای شما و بنده و میلیون ها انسان در راه تکامل آگاهی.

و مستقیم دین را از خدا دریافت کنند.

و اتفاقاٌ این دقیقاٌ کاری است که انجام داده = سخنرانی در مورد ذهن و دل و طبیعت آن ها و .... و....معرفی و ارائه ی صدها تکنیک مراقبهmeditation که توسط آن انسان بدون نیاز به واسطه از خودش می طلبد هرآنچه که از بیرون از خودش می خواهد!

اینجاست که این سوال اساسی پیش می آید که : شما قبل از اینکه اینرا را به ما بگوئید، بفرمائید که منظور شما از دین چیست؟ و دینی که از آن اینطور سخن می گوئید که با سکوت و بدون واسطه می شود فهمید کدام دین است؟

تنها و فقط یک "راه" = دین وجود ندارد و آن هم راه عشق است و عشق و عشق = خداوند/ از خدا به خدا رسیدن از طریق به خود آمدن = درون نگری از طریق مراقبه و خودکاوی و یافتن آن الماس الهی در لجن! این همان دینی است که نیازی به کتاب و پیامبر ندارد و این را هم فقط عاشقان می شناسند و نه عاقلان/ پای چوبین خرد در این راه به گل می نشیند و راهی نیست برای خلاصی از این مرداب جز همان آگاهی به عشق__ که ایشان این آگاهی را برای ما آورده اند. اگر ابهامی هست بفرمایید تا بیشتر توضیح بدهم.

اشتباه شما در اینجاست که تصور می کنید رهبری در رسیدن به حقیقت یعنی که کسی به شما بگوید چه چیزی بد است و چه چیزی خوب! اصولا بد و خوب در مورد رسیدن به حقیقت معنایی ندارد. حقیقت مجرد و سوای از بدی و خوبی است.

بله هر طلبه و فیلسوف این را می داند ولی فقط در سطح روشنفکرانه و سطحی و کاذب/ وقتی این حقیقت در سطح وجودین _ واقعی__ شناخته شد، دیگر بد و خوبی وجود نخواهد داشت/ ولی برای شما فعلاٌ ایشان بد است و شما خوب!

از نظر فلسفی، حقیقت بد و خوب ندارد. حقیقت حقیقت است. حقیقت، وجود و هستی است. خوبی و بدی در مورد آن معنا ندارد. شما عمل به احکام دین را که به شما می گوید چه چیزی خوب و چه چیزی بد است را با رسیدن به حقیقت با هم اشتباه گرفته اید.

نمیدانم/ من که چنین چیزی را نگفتم و حل معما را به اسناد موجود ثبت شده در نت و دیدگاه تماشاچیان عزیز واگذار می کنم که چه کسی درگیر خوب و بد است؟!

احکام دین راه رسیدن به حقیقت مطلق نیست. یک چیزی است که باید درجای خودش در مورد آن بحث شود. و جای آن اینجا نیست. عملکرد پیامبران و مبلغان دین در رسیدن به حقیقت این نیست که بگویند چه کار بکن و چه کار نکن! بلکه وظیفه آنان دادن آدرس ها و نشانه های رسیدن به حقیقت است. رسیدن به حقیقت تقلیدی هم نیست. باید خود فرد زحمت بکشد و با پای خودش تمام راه را طی کند. پس دوست عزیز! بدون داشتن آدرس، سراز نا کجا آباد در خواهید آورد! همه می توانند به حقیقت برسند، اما باید آدرس آنرا داشته باشند

بله دقیقاٌ درست است و اتفاقاٌ این همان چیزی است که اوشو برای آن 30 سال در هند سفر کرد و تمام عمر در موردش حرف زد. و آن آدرس خود تو هستی= بدون ذهن شرطی شده = همان آینه ی جمال شاهی که تویی/ از طریق مراقبه و تکنیک های زیادی که معرفی کرد و در عمل گروه های درمانی که آن ها را عمل کردند. کمی تاریخ زندگی او را بدانید بد نیست!

این سخنان شما، تبلیغ دین و اندیشه شماست. خیلی هم خوب است. استفاده می کنیم.

کدام تبلیغ؟ کدام دین؟ کدام اندیشه؟ این ها فقط حرف دلم است در پاسخ به بحثی که در گروه برپا شد و استقبال عزیزان عضو. اگر استفاده می کنید خوشحالم. مشکل کجاست؟

اما مشکل شما اینجاست که این تبلیغ را فقط برای خودتان درست و صحیح می دانید. تنها فرق شما با آن کشیش مسیحی این است که او در کلیسا حرف می زند و شما در بیرون کلیسا!

عجب؟من کی چنین غلطی کردم که خودم نمی دانم؟ فرق های بسیار دیگری هم با آخوند مسیحی دارم و یکی این است که اعتقاد ندارم او "پسر" خداست بلکه حبیب خدا بوده و محبوب نگذاشته او روی صلیب به او متصل شود و او را به هندوستان فرستاد تا در راه کلام عشق را "تبیلغ" کند!

آیا چون او در کلیسا حرف می زند حرف او غلط است و حرف شما چون خارج کلیسا حرف می زنید درست است؟

شکر خودش که من کلیسایی ندارم و نیازی به کشیش بودن هم ندارم و محراب من همین میز کامپیوتر است و به هیچ گروه و سازمانی هم وابسته نیستم!! حتی به همین نیک اندیشان هم وابستگی ندارم و فقط همبستگی و پیوستگی دارم تا وقتی مرا بخواهند/ و اگر هم نخواستید می توانید درخواست بدهید که مرا حذف کنند! ولی خودمانیم بازهم رفتی سراغ درست و غلط!

متون مقدس نگارش انسان هستند، تندیس های خداوند ساخت بشر هستند،

بله اتفاقا اوشو هم می گوید که این خدایی که مردم عادی تصور می کنند ساخته و آفریده ی خودشان است و نه آن خدای واقعی = جهان هستی با شعور و آگاه.

تمامی متون مقدس امضاء خداوند را دارند. آن امضاء خود متن است که تاکید دارد از جانب خداوند نازل شده است. اینکه شما این مضاء را قبول داشته باشید یا نه، حرف دیگری است.

عجب؟ پس اختلاف ما روشن شد در اینجا. مگر می شود امضا خود متن باشد؟ باید کسی که امضا می کند متن را نوشته باشد و اگر انسانی خودخواه و مغرور متنی را از جانب خداوند امضا کند این فقط تقلب است و مستحق جزای حقوقی و کیفر الهی! معلوم است که من امضای خداوند را در متون منحرف شده ی مذهبی صحیح و اصیل نمی دانم و آن را ناشی از جهل و خوف بشر می دانم و نه از سوی رحمت و عشق خداوندگار. شما می توانید چشم بسته یا باز خیلی رویا ببینید و خیلی چیزها را قبول داشته باشید یا نداشته باشید/ این مشکل یا راه حل آسان خودتان است/ ولی من مانند شما عمل نکرده و نخواهم کرد. نمونه ی معاصر زیاد است و حیف که وقت تنگ.

من مسلمان هستم. حقانیت کتاب مقدس انجیل و تورات که بر پیامبران بزرگ الهی حضرت مسیح و حضرت موسی علیهم اسلام نازل شده است را قبول دارم و به آن شهادت می دهم. حقیقت تمامی این ادیان یکی است. رهائی و راهنمائی بشر به سوی حقیقت.

نوش جان/ قبول داشته باشید ولی دیگران را با شما همعقیده نیستند "غلط" یا "بد" نپندارید. ولی اگر متونی را که نام بردید به دیده ی علمی و نقاد نگاه می کردید خود "حقیقت" را هم فقط همان عشق می دید و نه فلسفه و منطق!

در مورد قرآن کتاب مقدس ما مسلمانان، هیچ دعوائی نداریم.

اتفاقاٌ این صلحی بسیار سطحی و ناپایدار است و عملاٌ تمام کشور های عربی بخاطر شیعه بودن ما از ما متنفر هستند و قرآن هم کاری نمی تواند بکند در این میان. کینه و نفرت چنان با اقتصاد و سیاست قاطی شده که "شما مسلمانان" علی رغم اتفاق و اجماع بر قرآن، عملاٌ نمیتوانید متحد شوید بر علیه "کافران"! و یا اینکه می توانید؟! دعوای شما با همدیگر است که سبب چیرگی دشمنان خدا بر شما شده است، ای مسلمانان! به قول مولانا رومی:

" مسلمانان، مسلمانان! مسلمانی ز سر گیرید..."

شما می گوئید این را یک انسان ابله نوشته است. بسیار خوب! شما که عاقل هستید بیائید یک سوره مثل سوره های این کتاب بیاورید. قسم به خدای یکتا که همه او را قبول داریم، اگر چنین کردید من نفر اولی هستم که به شما ایمان می آورم! ولی اگرتتوانستید، این مردانگی و این آزادگی را داشته باشید که به عجز و ناتوانی خود در این زمینه اعتراف کنید!

عجب؟ من کی این را گفتم که این را انسانی ابله نوشته است؟ آیا کسی مدرکی دارد؟ چرا نسبت های ناروا به دیگران می زنید؟ اتفاقاٌ متن قرآن از والاترین شعور انسانی و از والاترین انسان حاضر در آن زمان = حضرت محمد امین بیرون آمده است و بسیار هم زیبا و اسرارآمیز است. ولی شما آن را مطلق می کنید و این یعنی نفی زمان و ناسخ و منسوخ قرآن/ بحثی بسیار تخصصی است که در این مقال نمی گنجد. فقط شما لطفا بحث های دبستانی و تعلیمات دینی ابتدایی را در اینجا مطرح نکنید. مگر من نابغه ی شعر و ادب عرب هستم که بخواهم برای قرآن نظیری بیاورم؟ و چه نیازی است؟ همان یکی ما را بس ......! پیشاپیش عجز و ناتوانی خودم را اعلام می کنم. ولی چرا بحث را به اینجا می کشانید؟ چه کسی می خواهد قرآن را چالش کند؟ ما در مورد تاریخ تحریف شده و نقش استعماری انگلیس در تاریخ مذاهب و حاج عباس قمی و مفاتیح الجنان (کلیدهای دروغین برای بهشت دروغین) سخن می گفتیم. از صحرای کربلا بگویید و اینکه هرروز عاشورا است.

....... ای قوم به حج رفته کجا تشریف می برید؟!

اصولا دین و آئینی که راهنما و حرفی برای گفتن نداشته باشد، ملاکی برای کشف صحت و سقم آن وجود نخواهد داشت.

بله اگر دل و قلب الهی انسان را نادیده بگیرید حرف شما درست است!

این راهنما همان کتاب آن دین خواهد بود.

مگر خداوند چند نوع انسان آفریده که کتاب های راهنمایش با هم مخالف و متضاد هستند؟ بودا چیزی را می گوید و مسیح چیزی دیگر را و موسی و.............؟ خیلی عجیب است/ یک انسان و چندین دین (کتاب راهنما= مانوال!) میشه از سازنده ی دستگاه شکایت کرد برای این ناهماهنگی جنگ آفرین! جنگ های صلیبی یا نتیجه ی تضاد این کتاب های راهنما هستند و یا جهل مومنان به آن ها/ فرقی ندارد کدام باشد/ قربانیان را سودی نمی رسد.!)

بنا بر این بهترین راه فرار از دست نقادان دین، این است که بگوئیم دین مورد ادعای ما کتابی ندارد. به فهم انسانها وابسته است. و هرکس که نفهمید، ایراد از خود اوست، نه از دین ما! این قضیه همان تکرار داستان قدیمی خیاطان حقه بازی است که می خواستند برای پادشاهی لباس بدوزند. و ادعا کردند که هر کس لباس آنها نبیند آدم پدرسوخته ای است!

من که نقاد دین واقعی نیستم و فقط دین های سازمان یافته را باعث جهل و فقر و سقوط انسان می دانم + سیاست بازهای بی دین و هرجایی را، البته! ولی بازهم فرمودی "دین ما" گویی که اسلام تنها دین روی این زمین است/ نگاهی به آمار سایر مذاهب در دنیا بیندازید تا رقم مناسب خود را پیدا کنید. باقی هم در دین خود مومن و به آن پایبند هستند و برخی از آن ها قتل شما و بنده را جزو واجب های دین خود می دانند!

درمورد آخوند ها و کلا مبلغان مذهبی: هم مبلغ مذهبی بد داریم و هم خوب. مثل هر رشته دیگر. مثل پزشکی، که هم پزشک بد داریم و هم پزشک خوب.

آیا حقیقت ورای خوب و بد نیست/ تا درگیر این دو قطب ذهنی هستید با عاشقان دیوانه بحث نکیند لطفاٌ.

اصولا اظهار نظر در مورد یک اندیشه و نظر، مجرد و جدای از عمل کنندگان به آن اندیشه است.

اتفاقاٌ در اینجا بحث نظری و تئوریک نداریم/ لااقل بنده اهلش نیستم!/ ولی هر درختی را هم از میوه اش می سنجند/ اگر تخم دشمنی بکارید نمی توانید توقع میوه ی دوستی داشته باشید!

اگر شما با یک پزشک بد سر و کار داشه باشید و نتیجه بگیرید که اصولا علم پزشکی چیز بیخودی است، و نخواهید که سراغ آن بروید و از آن استفاده کنید، ضرری به علم پزشکی نخواهد رسید. این خود شما هستید که ضررخواهید دید. نقد یک نظر و اندیشه، مجرد از عملکرد عمل کنندگان و مبلغان آن اندیشه است.

دقیقاٌ چنین نیست و مثال شما عملاٌ بی ربط است/ زیرا علم و مذهب دو قطب مخالف هستند و برای همین است که اینک علم و تکنولوژی در خدمت عشق و انسانیت نیست و ضد آن است. مذهب علم درون است و علم مربوط به بیرون/ علم هم یکی است و درون انسان هم یکی است و تمام احساسات و عواطف هم یکی بیش نیستند = از عشق تا تفرت/ از صلح تا جنگ/ این عملگرایی است و نه فلسفه بافی و حرف مفت.

هیچ کس در اسلام نمی گوید نخور. نبوش. ازدنیا استفاده نکن. بلکه می گویند: به دنیا دل نبند. و برای رسیدن به دنیا حقی را نا حق نکن. شما از راه درست و حق آنقدر بخور و و از دنیا استفاده کن تا آخر عمر! هیچ کس نمی تواند به شما ایراد بگیرد.

خوب / عالی است/ کی ضد این را گفت؟ مذاهب دیگر هم همین را گفته اند. منظور؟

به کسی که این حرفها را زده است بگوئید: بهتر است قبل از اینکه در مورد چیزی اظهار نظر کنید، اول اصول یک بحث منطقی را که وابسته به عقل انسانهاست یاد بگیرید........

متاسفم که نمیتوانم پیام شما را به ایشان برسانم/ مدت هاست در قید بدن نیست. ولی تا آنجا که من ایشان را می شناسم بیشتر دیوانه بود تا عاقل/ بیشتر عاشق بود تا عاقل/ پس حتی نیازی هم به ارسال پیام برایش نیست! فقط پیامی برای شما دارم که بارها شنیده اید و امیدوارم این بار عمل کنید:

"من اگر نیکم و گر بد/ تو برو خود را باش."

و دوم در مورد ادعای خود کمی تحقیق کنید! خیلی بد است که آدم از روی جهل حرف بزند. اینجوری فقط آبروی خودش را خواهد برد! و زحمت ما می دارد برای جواب دادن! موفق باشید.

بله / چشم/ حق با شما است/ به امید پاسخ خردمندانه ی شما/ دوستدارت: محسن خاتمی/ هندوستان ‏11/02/2006 ظ ‏14‏:44

Thursday, January 12, 2006

holocast demonstrations in Europian cities تظاهرات سالگشت واقعه ی نسل کشی در شهرهای اروپا

این را امروز در صندوق پستی خود یافتم از طریق یک گروه یاهو که حتماٌ اخبار آن بزودی از رسانه ها اعلام می شود. جهت انعکاس اینترنتی عرضه شد.!
Below i found in my mailbox this morning and you may see it in the news soon... publish it here for IRR= internet-reflective-response!

holocast demonstrations in Europian cities تظاهرات سالگشت واقعه ی نسل کشی در شهرهای اروپا

باسلام
فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر همگام با جامعه جهانی در سالگرد هولوکاست در عمده شهرهای اروپا اقدام به تجمع و راهپیمایی می نماید شهرهایی که تا بدین لحظه قطعی شده است عبارتند از

پاریس
لندن
پراگ
هامبورگ
کپنهاک
آنکارا
کیف
دالاس
بروکسل
باکو
استانبول
ژنو
لوزان
از تمامی ایرانیان و دانشجویان مقیم شهرهای فوق دعوت می نمایم در حمایت از محکومیت این نسل کشی تاریخی و همچنین ابراز انزجار از سخنان محمود احمدی نژاد با حضور فعالانه خویش ما را یاری نمائید .
با سپاس
دبیرخانه فئراسیون

The Universal Prayer of Meher Baba مهر بابا و دعای فراگیر

The LATEST news of HERENOW is this translation of The Universal Prayer into Persian, hope both Persian and English speaking readers enjoy and use it. It is good if you can make a print of this and read it twice daily, for soul-refreshment.
The Universal Prayer

Also known as ‘O’ Parvardegar’ or ‘The Master’s Prayer’.

This prayer was dictated by Mehr Baba in 1953

دعای جهانی

همچنین به نام "ای پروردگار" یا "دعای مرشد" مشهور است.
این دعا را مهربابا در سال 1953 =1332 ه ش دیکته کرده است.

O Parvardigar / ای پروردگار

O Parvardigar, the Preserver and Protector of all:

You are without beginning and without end
Non-dual, beyond comparison, and none can measure You.
You are without colour, without expression, without form, and without attributes.


ای پروردگار: نگهدارنده و محافظ همه.

تو بدون آغاز و بی پایان هستی، دوگانگی در تو نیست، ورای مقایسه هستی و
هیچکس نمی تواند تو را اندازه بگیرد.
تو بی رنگ، بی بیان، بی شکل و بی صفت هستی.

You are unlimited and unfathomable,

تو نامحدود و غیرقابل ادراک هستی
beyond imagination and conception,

ورای تصور و درکی،

Eternal and imperishable

جاودانه و غیرقابل نابودشدن هستی.
You are indivisible and none can see you,

but with eyes divine.


تو قابل تقسیم شدن نیستی و هیچکس نمی تواند تو را ببیند مگر با دیدگان الهی.


You always were, You always are, and You always will be.

همیشه بوده ای، همیشه هستی و همیشه خواهی بود.


You are everywhere, you are in everything and you are also beyond everywhere and beyond everything.

همه جا هستی، در همه چیز هستی و همچنین در ورای همه جا و ورای همه چیز هستی.


You are in the firmament and in the depths;
you are manifest and unmanifest,
on all planes and beyond all planes.

تو در گنبد آسمان هستی و در ژرفاها؛ تو متجلی شده و نامتجلی هستی،
تو در تمام سیاره ها و ورای تمام سیاره ها هستی.

You are in the Three worlds and also beyond the three worlds. You are imperceptible and independent.

تو در سه دنیا هستی و همچنین ورای سه دنیا.

تو درک ناشدنی و مستقل هستی.

You are the Creator, the Lord of Lords;
The knower of all minds and hearts;

تو خالق هستی، خدای خدایان؛

داننده ی تمام ذهن ها و دل ها.
You are Omnipotent and Omnipresent.

You are Knowledge-Infinite, Power-Infinite,
and Bliss-Infinite.

تو قادر به همه کار هستی و در همه جا حاضری.

تو دانش بی نهایت، قدرت بی نهایت و سرور بی نهایت هستی.


You are the ocean of knowledge,
All-knowing, Infinitely knowing:
The knower of the past, the present and the future
and You are Knowledge itself.

تو اقیانوس دانش هستی، همه چیز را می دانی، بی نهایت می دانی:

داننده ی گذشته، حال و آینده. و تو خود دانش هستی.

You are All-merciful and eternally benevolent.

You are The soul-of-souls, The One with infinite attributes.

تو رحیم و آمرزنده ای و جاودانه خیراندیش.

تو روح ارواحی، یگانه ای با بی نهایت صفت.

Your the trinity of Truth, Knowledge; and Bliss.
You are the source of Truth
You are the ocean of love.

تو تثلیث حقیقت، دانش و سرور هستی.

تو منبع حقیقت هستی.

تو اقیانوس عشقی.


You are the Ancient One, the Highest of the High:
You are Prabhu and Parameshwar
You are the Beyond God, Beyond-Beyond God also.
You are Parabrahma; Allah; Elahi;
Yezdan; Ahuramazda; and God the Beloved.

تو آن ازلی هستی، والاتراز همه:

تو یار و روح العظم هستی؛ تو ورای خدا و در ماورای ورای خداوند هستی.
تو خالق کبیر هستی، الله، خداوندگار، یزدان، اهورامزدا و خداوند معشوق.


You are named Ezad, the only one worthy of worship.


تو را ایزد خوانده اند، تنها کسی که شایسته ی پرستش است.

Monday, January 09, 2006

بخشی ازمنشورکانون نویسندگان ایران(درتبعید):

بخشی ازمنشورکانون نویسندگان ایران(درتبعید):

1- دفاع ازآزادی اندیشه وعقیده برای همه افرادوگروه های عقیدتی وقومی، بدون هیچ حصر واستثنا.

2- هرکس می تواندافکار وعقایدی که خودمی پسندد داشته باشدوهیچ فردویاگروه ویامرجعی مجازنیست

افکاروعقایدخودرا بردیگران تحمیل ویاازابرازعقیده وبرخوردآزادانه افکاروعقایدجلوگیری کند.

3- دفاع ازآزادی بیان ونشر، واشاعه افکاروعقایدوآثارفکری(هنری، فرهنگی، فلسفی و...) با استفاده ازکلیه وسایل ممکن.

4- مبارزه با هرگونه تبعیض واستثمارفرهنگی.

5- دراستقلال کانون ازهمه جمعیت ها، احزاب وسازمان های سیاسی اعم ازمستقل یاوابسته به هرنوع نظام حکومتی، کانون ضمن آن که موظف به دفاع ازکلیه حقوق وآزادی هایی است که باآزادی اندیشه وبیان ونشر ورشدفکری وفرهنگی جامعه ارتباط دارند، نمی تواندو نمی بایدبه هیچ شکلی تبدیل به ابزاریامحملی برای فعالیت هیچ جمعیت، حزب یا سازمان سیاسی خاصی شود.

6- همکاری با کلیه ی کانون هاوانجمن های مشابهی که بدون داشتن وابستگی به گروه، جمعیت، سازمان یا حزب سیاسی خاص، از آرمان های عام آزادی های فرهنگی و اجتماعی دفاع می کنند.( متن کامل منشور)

بیانیه کانون نویسندگان ایران(درمیهن)

بیانیه کانون نویسندگان ایران(درمیهن)

درباره بازداشت کارکنان شرکت واحد

مردم شريف و آزاده ی ايران

در نخستين ساعات بامداد روز پنچشنبه اول دی ماه ، اعضای هيات مديره سنديكای كارگران شركت واحد به دستور دادستان تهران در منزلشان در ساعتی معين ، بی هيچ اخطار قبلی ، بطور جداگانه و ناگهانی در وضعيتی كاملا نامناسب از ميان خانواده هايشان بيرون كشيده شده و بازداشت شدند. چنانكه می دانيد اين اعضاء چند ماه پيش در دفتر سنديكای خود از سوی يك جريان شناخته و حمايت شده شديدا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و شماری از آنان چاقو خوردند و زبان يكی از ايشان توسط مهاجمان بريده شد. اين اعضاء سنديكا در حالی كه منتظر دريافت نتيجه شكايت خود از مهاجمان از سوی دستگاه قضايی كشور بودند، بجای آن با اين بازداشت ناگهانی روبرو شدند.

مردم شريف و مسئو ل ايران

كانون نويسندگان ايران به حكم شرافت و آزادی انديشه و بيان و به پاس مسئوليت قلم در برابر حقوق فردی و اجتماعی ، پيش از اين نيز آزار اعضای سنديكا را محكوم و با آنان هم‌دردی كرده بود. اكنون بار ديگر شاهد همان برخوردهای ضد انسانی با ستم ديدگان هستيم . اين گونه رفتارهای ضدآزادی و سركوب‌های حساب شده و حذفی عليه حق تشكل و آزادی بيان در كشور ما، با هيچ يك از موازين انسانی سازگاری ندارد ، ما را نيز همانند ديگر تشكل های آزاد و مستقل به شدت نگران كرده است.

كانون نويسندگان ايران ضمن فراخواندن هم دلی ها و هم كاری های مردم و تشكل های مستقل و آزاد و كارگری در ايران و جهان برای نجات جان اين فعالان سنديكايی و دفاع از حقوق ايشان برای داشتن تشكل مستقل ، هرگونه بازداشت و برخورد با فعالان كارگری و تشكل ها را محكوم می كند و خواهان آزادی فوری و ادامه فعاليت و حق آزادی بيان ايشان است .

كانون نويسندگان ايران

دوم / دی / هشتاد و چهار

بازتکثير از کانون نويسندگان ايران (در تبعيد)

Tuesday, January 03, 2006

THE UNIVERSAL MESSAGE of Meher Baba = پیام جهانی مهربابا

i feel this fits here, as well!

THE UNIVERSAL MESSAGE

Meher Baba

پیام جهانی مهربابا

I have come not to teach but to awaken.

Understand therefore that I lay down no precepts.

من نه برای آموزش دادن، بلکه برای بیدارکردن آمده ام.

بنابراین درک کنید که من هیچ اصلی را آموزش نمی دهم.

Throughout eternity I have laid down principles and precepts, but mankind has ignored them. Man's inability to live God's words makes the Avatar's teaching a mockery. Instead of practising the compassion he taught, man has waged crusades in his name. Instead of living the humility, purity and truth of his words, man has given way to hatred, greed and violence.

من از ازل اصول و آموزش ها را آموزش داده ام، ولی بشریت آنان را نادیده گرفته. ناتوانی انسان برای زندگی کردن کلام خداوند آموزش های آواتار را یک مسخره بازی می کند. بجای عمل کردن به مهری که او آموزش داده، انسان جنگ های مذهبی را به نام او راه انداخته. بجای فروتن زیستن، خالص بودن و حقیقت کلام او، بشر تسلیم نفرت، طمع و خشونت شده است.

Because man has been deaf to the principles and precepts laid down by God in the past, in this present avataric form I observe Silence. You have asked for and been given enough words — it is now time to live them. To get nearer and nearer to God you have to get further and further away from "I", "My", and "Mine". You have not to renounce anything but your own self. It is as simple as that, though found to be almost impossible. It is possible for you to renounce your limited self by my Grace. I have come to release that Grace.

به این دلیل که انسان نسبت به اصول و آموزش هایی که خداوند در گذشته مقرر داشته ناشنوا بوده است، من در این شکل تجسد یافته ی خود سکوت اختیار می کنم. شما بقدر کافی خواهان کلام بوده اید و به شما داده شده است __ اکنون زمان زندگی کردن آن است. برای اینکه به خداوند نزدیکتر و نزدیکتر شوید، باید از "من"، "مال من" بیشتر و بیشتر دور بشوید. هیچ چیزی را نباید ترک کنید، بجز شخص خودتان راو به همین سادگی است، باوجودی که تقریباٌ ناممکن می نماید. به لطف من برای شما امکان دارد که خود محدودتان را ترک کنید. من برای رهاساختن آن لطف آمده ام.

I repeat, I lay down no precepts. When I release the tide of Truth which I have come to give, men's daily lives will be the living precept. The words I have not spoken will come to life in them.

تکرار می کنم: من هیچ آموزشی تعلیم نمی دهم. زمانی که موج حقیقت را که برای دادنش آمده ام آزاد کنم، زندگی روزانه ی انسان ها آن آموزش زنده خواهد بود. سخنانی که نگفته ام در آن ها به حیات می گیرد.

I veil myself from man by his own curtain of ignorance, and manifest my Glory to a few. My present avataric Form is the last Incarnation of this cycle of time, hence my Manifestation will be the greatest. When I break my Silence, the impact of my Love will be universal and all life in creation will know, feel and receive of it. It will help every individual to break himself free from his bondage in his own way. I am the Divine Beloved who loves you more than you can ever love yourself. The breaking of my Silence will help you to help yourself in knowing your real self.

من خود را توسط پرده ی جهل خود انسان از او محجوب می سازم، و شکوهم را به اندکی جلوه می کنم. شکل حاضر تجسد یافته ام آخرین کالبد در این چرخه از زمان است، بنابراین تجلی من عظیم ترین خواهد بود. زمانی که سکوت خود را بشکنم، تاثیر عشق من جهانی خواهد بود و تمامی زندگان در خلقت آن را شناخته، احساس کرده و دریافت خواهند کرد. این به تمام افراد کمک خواهد کرد تا به روش خودش از قیدهایش آزاد شود. من آن معشوق الهی هستم که شما را حتی بیش از آن که خود بتوانید خودتان را دوست بدارید، دوست می دارد.

شکست سکوت من به شما کمک می کند تا در شناخت خود واقعی تان، به خودتان کمک کنید.

All this world confusion and chaos was inevitable and no one is to blame. What had to happen has happened; and what has to happen will happen. There was and is no way out except through my coming in your midst. I had to come, and I have come. I am the Ancient One.
تمام این سردرگمی و اغتشاش در دنیا غیرقابل اجتناب بود و هیچکس را نباید سرزنش کرد. آنچه که باید رخ می داده، رخ داده است و آنچه باید اتفاق بیفتد، اتفاق خواهد افتاد. هیچ راهی جز آمدن من در میان شما وجود نداشت و ندارد. من باید می آمدم و آمده ام. من آن قدیمی هستم.

THE GOD-MAN, pp. 343-344, by C. B. Purdom
Copyright 1971 © Meher Spiritual Center, Inc., Myrtle Beach, South Carolina

از کتاب "خدا-انسان" ص 343-344

کپی رایت مرکز معنوی مهر در مرتل بیچ/ کارولینای شمالی/ ایالات متحده آمریکا